دیشب خدا به خوابم آمد حالم را پرسید ! گفتم ای بدک نیستم پرسید چه چیز را خیلی دوست داری ؟ گفتم بپرس چه کسی.........
گفتم خودت خوب میدانی ؛ از تو میخواهم که او را به من برسانی .
لبخند ملیحی زد و گفت تلاشم را میکنم تو هم تلاشت را بکن.
میخواست برود که پرسیدم تو چه چیزی را خیلی دوست داری؟
گفت : دوست دارم که گاه به یادم باشی!
پرسیدم: چرا؟
گفت : چون من همیشه به یاد تو هستم! و رفت هر گاه زمزمه میکنم خدایا..........
دوستان کم آگاه بجای وب گردی!!! وبخوانی کنید..کمی..ممنون