جزیره


یه جزیره م تک و تنها ، که بی تو دلم می گیره ...
اما با بودنت دوباره ، نفسی تازه می گیره ...
بی تو اینجا یه سرابه ، بی تو زندگیم عذابه ...
اما با بودنت زندگی ، مثه رویای تو خوابه  ...
بی تو این خاکم اسیره ، اما با تو جون می گیره ...
خدا کنه که دوباره ، انتظارم از سر بگیره ...
دوباره پیش هم بمونیم ، دوباره آواز بخونیم ...
تو دیگه نرو از کنارم ، که من فقط تو رو دارم ...
اگه بری واسه همیشه ، این دل من دیوونه میشه ...
                                                          
                                                                            " ترانه رحیمی "
----------------------------------------------------------------
سلام دوستان ... این شعر رو هم دوست مهربونم ترانه واسم فرستاده ... ازش ممنونم و بهترینها رو براش آرزو می کنم ... و از تمومه دوستانی که لطف می کنن و نظر میدن ممنونم و امیدوارم همیشه بارانی و شاد باشین ... دوستتون دارم و برای همتون بهترینها رو آرزو میکنم ...

باران



همه ی چشمها به راه توست ...
بی تاب بخشش تو ...
همه ی دلها بی قرارن ...
ببار بارون ...
نه فقط به کوه و دشت و صحرا ...
ببار به دلهای فراموش شده ...
به ذهنهای پر تشویش ...
به روح های خط خطی ...
ببار به آتش انتظار ...
به خلوت تنهایی ...
ببار که تو همیشه سرود نجاتی ...
بگذار تا همه خودشان باشند ...
بگذار تا پاییز بیرنگ باشد ...
آسمان پر از ابر ...
بگذار ابرها پر از باران باشند ...
و باران پر از حرف ...
                    ------------------------
با تشکر از دوستی که این متن رو واسم فرستاده ... ازش ممنونم و امیدوارم همیشه بارانی باشه و به آرزوهاش برسه ...


من از شبها میام از شهر ظلمت ... نشسته رو تنم آوار غربت

هنوز اما به شب عادت نکردم ... دارم دنبال روشنی میگردم

منم من قاصد دستهای بسته ... منم یادآور پاهای خسته

مصیبت نامه ی قلبهای زخمی ... صدای گریه ی تو دل شکسته

ببین اینجا ، ببین اینجا اسیرم ... بمون پیشم نذار تنها بمیرم

من از آوار تنهایی میترسم ... بذار دستاتو تو دستام بگیرم

منم من ناله ی مرغ شب آویز ... منم من بوی غربت ، بوی پاییز

منم من قصه ی تلخ شکستن ... منم من از هوای گریه لبریز

دلم تنگه برای دل تپیدن ... نشستن مرگ تنهایی رو دیدن

دلم تنگه برای از تو بوسه ... برای عشق بی تابی کشیدن

ببین اینجا ، ببین اینجا اسیرم ... بمون پیشم نذار تنها بمیرم

من از آوار تنهایی میترسم ... بذار دستاتو تو دستام بگیرم

بیا آتش بزن خاکسترم کن ... یه قصه م ، قصه ی غم باورم کن

گل عشقم بیا با دست گرمت ... نوازش کن یه شب یا پرپرم کن

سلام به همه ی دوستان خوبم که لطف می کنن و باران رو تنها نمیذارن ... و ممنونم از همه ی اونایی که وقت عزیزشون رو میذارن و نظر میدن ... دوستتون دارم و امیدوارم به آرزوهاتون برسین و همیشه شاد و بارانی باشید ... در ضمن من متنها و شعرایی رو که می نویسم واسه دل خودمه و قصد نفرین و یا توهین به کسی رو ندارم ... آرزوی خوشبختی و سعادت واسه ی همتون دارم ... یادتون نره که بارانی هم هست ... پس تنهام نذارین ...

متن زیر رو یکی از دوستان زحمت کشیده و واسم فرستاده ... اینجا میذارم تا شما دوستان گل هم استفاده کنید ... از اینجا ازش تشکر می کنم و امیدوارم به آرزوهاش برسه ...

خدایا وقتی دل گرفته و غم را راست ...

وقتی همه ی دوستان دشمن اند ...

وقتی سوختن تنها علاجش ساختن است ...

وقتی دوست داشتن پایانش از یاد بردن است ...

وقتی در همه ی راهها چاهی پنهان است ...

وقتی آسمان بالای سرت از دود دلهای گرفته سیاه است ...

به چه میتوان دل خوش کرد ... ؟

دلم میخواد برگردم بهش بگم.......

دلم میخواد برگردم بهش بگم دروغ گو
ولی......
میدونم دروغ نمیگه...
                                  دوستم داره.....
دلم میخواد برگردم بهش بگم ازت بدم می آد٫ ازت متنفرم
ولی......
میدونم نه ازش بدم می آد نه ازش متنفرم

دلم میخواد برگردم بهش بگم نــرو
ولی......
                دیگه رفته...........

فاصله

بین من و تو فاصله س یک در سرد آهنی
من که کلیدی ندارم تو واسه چی در میزنی
این در سرد لعنتی شاید نخواد که باز بشه
قلبتو بر دارو برو قطار داره سوت میکشه
ترانه ای رو که برات ساخته بودم  فروختمش
با پول اون نخ خریدم زخم دلم رو دوختمش
منو ببخش عزیز من اکر میگم برو نمون
دستای خالیمو ببین آخر قصه رو بخون
هم سفر شعر و جنون مرد فقیر عالمم
تو عشقتو ازم بگیر٫ من واسه تو خیلی کمم.....
  

در  تاریکی شب ۳ شمع روشن کردم

اولـی بـــرای بــودنـــت .....

دومی برای دیـــــدنــت .....

سومی برای بوسیدنت .....

و بعد هر سه را خاموش کردم 

برای....
          
در آغوش کشــیدنت...


نمیدانم از لبخندت چه می یابم ؟؟؟

آتش عشق یا سردیه گور ...

نمیدانم از چشمانت چه میخوانم !!!

ظلمت شب یا سپیده و نور ...

نمیدانم از عشق چه میدانم ؟؟؟

فردای التماس یا سکوت غرور ...

نمیدانم چه می بخشد به من عشق تو !!!

غم و اندوه یا شادی و سرور ...

نمیدانم تو را کجا یابم ؟؟؟

در کنار خودم یا مکانی دور ...

نمیدانم که چیست چنگ زده بر جانم !!!

فرشته مقدس یا دیو شرور ...

نمیدانم برایت چه معنا دارم ؟؟؟

انسان پرخطر یا فرشته و حور ...

همی دانم که هر کجا که باشم ...

تنها تو داری در دلم حضور ...

 

آرزو دارم بگیرد آفتی زیباییت را ...  

تا که همچون من بگیری ماتم تنهاییت را ...

آرزو دارم ببینم در عذاب بی وفایی ...

اشک غم در چشم همچون آهوی صحراییت را ...

بشکند قلبت الهی ای که قلبم را شکستی ...

ای خدا سامان نگیرد عهد و پیمانی که بستی ...

خنده بر اشکم زدی با خود پسندی ...

آرزو دارم تو هم هرگز نخندی ...

سادگی کردم اگر دل بر تو بستم ...

ساده بودم ساده بر خاکم فکندی ...

عاشقته

اگر یکی رو دیدی که وقتی داری رد میشی بر میگرده نگات میکنه
بدون براش مهمی....
اگر یکی رو دیدی که که وقتی داری می افتی برمیگرده با عجله 
می آید به سمتت ...
بدون براش عزیزی....
اگر یکی رو دیدی که می خندی بر میگرده و نگاهت میکنه
بدون براش قشنگی....
اگر یکی رو دیدی که وقتی داری گریه میکنی می آد باهات اشک
می ریزه ...
بدون دوستت دارد....
و اگر یکی رو دیدی که وقتی داری با یکی حرف می زنی ترکت
می کنه ... 
بـــدون  عاشقته......