-
دوستت دارم
جمعه 18 فروردینماه سال 1385 00:18
اگر من روزی مردم و تو مرا دوست داشتی هر پنج شنبه به مزارم بیا و شاخه گلی سرخ برایم بیاورتا آن شاخه گل که به تو داده ام به خواطرم بیاورم . ولی اگر تو مردی من فقط یک بار سر قبرت خواهم آمد و آن دسته گل سفیدی که با خون خودم سرخ خواهم کرد و به تو هدیه میکنم و کنار تو عاشقانه جان میسپارم....... دوستت دارم عشق من..........
-
عشقه من
جمعه 11 فروردینماه سال 1385 13:28
نمیتونم بگم که دنیای منی ....... چون دنیا یه روز تمام میشه.......... نمیتونم بگم که مثل گلی .......... چون گل هم یه روز پژمرده میشه.................. نمیتونم بگم سیاهی چشمانت مثل شبهای پر ستارست... چون شبهم تمام میشه........ نمیتونم بگم که مثل آب زلال و پاکی ..............جون آب همیشه ضلال و پاک نیست........ نمیتونم...
-
یه......
شنبه 5 فروردینماه سال 1385 02:10
یه نـصیحت : مواظب خـــودت بــاش یه خواهش : هیچ وقت عوض نشو یــــــــه آرزو : فـــرامــوشـــم نـــــکن یــــــه دروغ : دوســـتـــت نـــــــدارم یه حقیقت : دلم بـــرات تنگ شده یه بــــایـــد : به تــــــــو رســــــیدن غریبی آشنا ( نگار )
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 فروردینماه سال 1385 02:09
میدونی چرا وقتی گریه میکنی یا وقتی که میخندی وقتی میخوای کسی رو بوس کنی وقتی تو رویا میری چشماتو می بندی.......؟؟؟ چون قشنگترین چیزهای دنیا دیدنی نیستند غریبی آشنا ( نگار )
-
سال نو مبارک
جمعه 4 فروردینماه سال 1385 01:31
سال و فال و حال و اصل و نسل و بخت و تخت سال خرم ؛ فال نیک ؛مال وافر ؛ حال خوش ؛ اصل ثابت ؛ نسل باقی ؛ بخت رام ؛ تخت عالی سال نو مبارک همیشه بارانی باشین و مثل باران ببارین دوستان من غریبی آشنا ( نگار )
-
سلام دوباره
دوشنبه 29 اسفندماه سال 1384 01:35
سلام دوستان من دوباره اومدم ولی نه به اسم برفدونه من ایندفه به اسم خودم اومدم نگار میدونین معنی اسم نگار چیه؟ تا حالا بهش بر خوردین ؟ برام بگین اسم من معنیش چیه؟ من اومدم که دوباره بنویسم ولی میخوام قبلش یه چیزایی رو براتون بگم . اگه اجازه بدین من گفتن اینها رو به یک هفته بعد از عید واگذار کنم. من از جمعه دوباره...
-
سلامی دوباره ...
یکشنبه 28 اسفندماه سال 1384 16:23
سلام ... اومدم یه خبر بدم ... از این به بعد تو باران نوشته های بارانی دوست خوبمو میبینید ... یه دوست قدیمی که دوباره اومد ... نگار جان اومدنت رو تبریک میگم ... امیدوارم همیشه شادیهای بارانیت رو اینجا بنویسی ... بهترینها رو واست آرزو می کنم ... شاد و بارانی باشی ... راستی دوستان منم اینجا مینویسم ... خوشحال میشم بیاین...
-
بخون وگرنه ضرر میکنی ... از ما گفتن
چهارشنبه 19 بهمنماه سال 1384 15:44
http://notebook.GustoNetwork.com/index.php?mid=526484 ثبت نام رایگان لب تاپ رایگان : فقط 18 نفر را عضو کنید ویک عدد لب تاپ به عنوان حق پورسانت دریافت کنید ............... لب تاپ مجانی ان هم اخرین مدل شرکت ACCER با درود خدمت دوستان عزیز کاملا واقعی است به طور رایگان می توانید فقط با عضو کردن 18 نفر صاحب یک نوت بوک یا...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 خردادماه سال 1384 15:40
احساس میکنم که غریبم میانتان ... بیگانه با نگاه شما با زبانتان ... بال مرا به سنگ شکستید و خواستید ... عادت کنم به کوچکی آسمانتان ... قندیلهای یخ دلتان را گرفتهاست ... دیریست رخنه کرده زمستان به جانتان ... اینجا چقدر چلچله در برف مرده است ... در شهر بی سخاوت بی آب و دانهتان ... دیگر تمام شد به نمک احتیاج نیست ......
-
جزیره
یکشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1384 23:39
یه جزیره م تک و تنها ، که بی تو دلم می گیره ... اما با بودنت دوباره ، نفسی تازه می گیره ... بی تو اینجا یه سرابه ، بی تو زندگیم عذابه ... اما با بودنت زندگی ، مثه رویای تو خوابه ... بی تو این خاکم اسیره ، اما با تو جون می گیره ... خدا کنه که دوباره ، انتظارم از سر بگیره ... دوباره پیش هم بمونیم ، دوباره آواز بخونیم...
-
باران
پنجشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1384 15:52
همه ی چشمها به راه توست ... بی تاب بخشش تو ... همه ی دلها بی قرارن ... ببار بارون ... نه فقط به کوه و دشت و صحرا ... ببار به دلهای فراموش شده ... به ذهنهای پر تشویش ... به روح های خط خطی ... ببار به آتش انتظار ... به خلوت تنهایی ... ببار که تو همیشه سرود نجاتی ... بگذار تا همه خودشان باشند ... بگذار تا پاییز بیرنگ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1384 13:11
من از شبها میام از شهر ظلمت ... نشسته رو تنم آوار غربت هنوز اما به شب عادت نکردم ... دارم دنبال روشنی میگردم منم من قاصد دستهای بسته ... منم یادآور پاهای خسته مصیبت نامه ی قلبهای زخمی ... صدای گریه ی تو دل شکسته ببین اینجا ، ببین اینجا اسیرم ... بمون پیشم نذار تنها بمیرم من از آوار تنهایی میترسم ... بذار دستاتو تو...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1384 12:31
سلام به همه ی دوستان خوبم که لطف می کنن و باران رو تنها نمیذارن ... و ممنونم از همه ی اونایی که وقت عزیزشون رو میذارن و نظر میدن ... دوستتون دارم و امیدوارم به آرزوهاتون برسین و همیشه شاد و بارانی باشید ... در ضمن من متنها و شعرایی رو که می نویسم واسه دل خودمه و قصد نفرین و یا توهین به کسی رو ندارم ... آرزوی خوشبختی و...
-
دلم میخواد برگردم بهش بگم.......
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1384 19:22
دلم میخواد برگردم بهش بگم دروغ گو ولی...... میدونم دروغ نمیگه... دوستم داره..... دلم میخواد برگردم بهش بگم ازت بدم می آد٫ ازت متنفرم ولی...... میدونم نه ازش بدم می آد نه ازش متنفرم دلم میخواد برگردم بهش بگم نــرو ولی...... دیگه رفته...........
-
فاصله
شنبه 17 اردیبهشتماه سال 1384 13:14
بین من و تو فاصله س یک در سرد آهنی من که کلیدی ندارم تو واسه چی در میزنی این در سرد لعنتی شاید نخواد که باز بشه قلبتو بر دارو برو قطار داره سوت میکشه ترانه ای رو که برات ساخته بودم فروختمش با پول اون نخ خریدم زخم دلم رو دوختمش منو ببخش عزیز من اکر میگم برو نمون دستای خالیمو ببین آخر قصه رو بخون هم سفر شعر و جنون مرد...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 16 اردیبهشتماه سال 1384 18:30
در تاریکی شب ۳ شمع روشن کردم اولـی بـــرای بــودنـــت ..... دومی برای دیـــــدنــت ..... سومی برای بوسیدنت ..... و بعد هر سه را خاموش کردم برای.... در آغوش کشــیدنت...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 16 اردیبهشتماه سال 1384 09:15
نمیدانم از لبخندت چه می یابم ؟؟؟ آتش عشق یا سردیه گور ... نمیدانم از چشمانت چه میخوانم !!! ظلمت شب یا سپیده و نور ... نمیدانم از عشق چه میدانم ؟؟؟ فردای التماس یا سکوت غرور ... نمیدانم چه می بخشد به من عشق تو !!! غم و اندوه یا شادی و سرور ... نمیدانم تو را کجا یابم ؟؟؟ در کنار خودم یا مکانی دور ... نمیدانم که چیست چنگ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 اردیبهشتماه سال 1384 03:42
آرزو دارم بگیرد آفتی زیباییت را ... تا که همچون من بگیری ماتم تنهاییت را ... آرزو دارم ببینم در عذاب بی وفایی ... اشک غم در چشم همچون آهوی صحراییت را ... بشکند قلبت الهی ای که قلبم را شکستی ... ای خدا سامان نگیرد عهد و پیمانی که بستی ... خنده بر اشکم زدی با خود پسندی ... آرزو دارم تو هم هرگز نخندی ... سادگی کردم اگر...
-
عاشقته
پنجشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1384 19:50
اگر یکی رو دیدی که وقتی داری رد میشی بر میگرده نگات میکنه بدون براش مهمی.... اگر یکی رو دیدی که که وقتی داری می افتی برمیگرده با عجله می آید به سمتت ... بدون براش عزیزی.... اگر یکی رو دیدی که می خندی بر میگرده و نگاهت میکنه بدون براش قشنگی.... اگر یکی رو دیدی که وقتی داری گریه میکنی می آد باهات اشک می ریزه ... بدون...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 فروردینماه سال 1384 04:11
برایت گل می آوردم ... و با تو در اتاقى که به رنگ چشمهایت بود می ماندم . ولى دیدم که دستم لحظه ها را دور می ریزد . تو شاید گریه مى کردى که من تنهایى بیهودهاى بودم ... تو مثل نبض خوشبختى من، آرام خواهى ماند . و هرگز مرگ یک دیوانه کوچک ... که دور از باغ ، در زندان گلدانهاى زیباى تو میمیرد . تو را گریان نخواهد کرد . و...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 فروردینماه سال 1384 19:38
زندگی بدون عشق مانند پنجاه بدون پنج است
-
راه عشق
چهارشنبه 24 فروردینماه سال 1384 16:14
کاش قلبم درد تنهایی نداشت چهره ام هرگز رنگ پریشانی نداشت برگ های آخر تقویم عشق حرفی از یک روز بارانی نداشت کاش میشد راه درد عشق را بی خطر پیمود و حتی یک قربانی هم نداشت
-
دوستت دارم
دوشنبه 22 فروردینماه سال 1384 18:46
تو را دوســـت خواهم داشـــت ... آنچنان که خود را ... حتی اگر تمام عاشق ها را دیوانه بخوانی و عشق را قصه ای بی انجام !!! من ... تو را دوســـت خواهم داشـــت ...
-
فاصله
دوشنبه 22 فروردینماه سال 1384 18:40
می دونی فاصله بین انگشتان برای چیه؟ واسه اینه که یک نفر دیگه بیاد با انگشتاش این جای خالی رو پر کنه ... پس به دنبال دستی باش تا بتونه دستت رو بگیره ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 فروردینماه سال 1384 22:05
شب می آید و پس از شب ... تاریکی و پس از تاریکی چشمها ... دستها ... و نفس ها و نفس ها و نفس ها ... و صدای آب که فرو می ریزد قطره قطره از شیر ... بعد دو نقطه ی سرخ از دو سیگار روشن ... تیک تاک ساعت و دو قلب ... و دو تنهایی ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 فروردینماه سال 1384 21:59
زندگی کردن تلف بودن ... نطفه ای را پرورش دادن ... برای زندگی کردن ... و این تکرار تکرارست ... و من تکرار تکرارم ...
-
قصه ی بره و گرگ
پنجشنبه 11 فروردینماه سال 1384 23:14
بیا تا برات بگم آسمون سیاه شد دیگه هر پنجره ای به دیواری وا شده بیا تا برات بگم گل تو گلدون خشکید دست سردم تا حالا دست گرمی ندیده یا تا مثل قدیم واسه هم قصه بگیم گم بشیم تو رویا ها قصه از غصه بگیم بیا تا برات بگم قصه بره و گرگ که چه جوری آشنا شدن توی این دشت بزرگ آخه شب بود می دونی بره گرگو نمی دید بره از گرگ سیاه...
-
با شما ... بی شما
پنجشنبه 11 فروردینماه سال 1384 02:46
بی شما غمگینیم با شما دلشادیم بی شما ویرانیم با شما آبادیم بی شما تنهاییم بی شما پر دردیم با شما خوشحالیم با شما خرسندیم بی شما مبهوتیم با شما مسحوریم با شما دلگرمیم بی شما رنجوریم با شما سرمستیم با شما سرشاریم بی شما دلتنگیم بی شما بیماریم با شما خوشبختیم بی شما دلگیریم با شما می مانیم بی شما می میریم
-
کاش
پنجشنبه 11 فروردینماه سال 1384 02:44
کاش روزی تو بیایی و ببینی که چسان بی تو اندوه به من چیره شده و نگاهم به ره است و به امید به در کوفتنت رو به در خیره شده کاش روزی تو بیایی و ببینی که دلم بی تو از خنده و گل بیزار است و نگاهم از غروب خورشید تا پگاه سحری بیدار است کاش روزی تو بیایی و ببینی بی تو غرق در غمهایم بی کس و سرگردان در میان همه همهمه ها ، آدمکان...
-
اشک شیشه
چهارشنبه 10 فروردینماه سال 1384 14:49
لحظه شیرین عشق زمانی بود که بخار تبسم بر روی شیشه غم نشست. و با لمس کردنم آرام آرام شروع به گریستن کرد .